فاطمه(س) نور ازلی،قدر ناشناخته نه تنها قبر فاطمه مجهول است، قدر او نیز مانند قبرش ناشناخته است...
|
خدیجه ماه ها بود رشد یافتن نوری را در خود حس می کرد، در تمام لحظات تنهایی خدیجه، آن روزها که همه وی را ترک نموده بودند و خدیجه با همسر برگزیده اش روزگار می گذراند، این نور روز به روز درخشان تر می شد...گاهی در بطن خدیجه جابه جا می شد، مادر راصدا می زد و با او سخن می گفت... وخدیجه روزها و شب ها نجوای جنین نورانی خود را می شنید که مادر را تسلی می داد... هنگامه ی تولد رسیده بود و خدیجه باز هم تنها بود، به دامان خداوند متعال پناه برد و مودبانه نماز گذارد، پس از چندی چهار بانوی بهشتی به پرستاری خدیجه آمدند و در بهت و حیرت خدیجه، خودرا اینگونه معرفی کردند: (ما، ساره، آسیه، کلثوم(خواهر موسی) و مریم هستیم، از جانب خداوند آمده ایم تا فرزندت را به دنیا آوریم) نور کوچک خدیجه به دنیا آمد و در اولین نگاهش به مادر و بانوان بهشتی، سربه سجده گذارد و دستان کوچک خود را به سوی آسمان بلند کرد، مادر دوباره همان صدای شیرین را که ماه ها انیس او بود شنید: (گواهی می دهم که معبودی جز خداوند نیست و اینکه پدرم پیامبرخدا، سید و سالار انبیا و همسرم سرور اوصیا و فرزندانم سرور اسباط و فرزندانند.) نورصدای کودک در خانه ی خدیجه و محمد درخشیدن گرفت... خدیجه دانست هدیه ای بزرگ به او عطا شده... هدیه ای که هرکس لایق حامل بودن آن نیست... هدیه ای که کسی جز خدیجه شنوای صدای دلنشین آن نیست... این نور آفریده شده تا تنها در درون پاک خدیجه شکل بگیرد و حالا... بهترین خلقت خدا... کسی که آفرینش پیامبر و علی در گرو آفرینش اوست... همانیکه بدون عطر وجودش خلقت ناقص می ماند.... در آغوش خدیجه آرام گرفته و لبخند می زند...
[ سه شنبه 92/2/3 ] [ 12:50 عصر ] [ محدثه فلاح ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |